داستان کوتاه
روزی مردی مستجاب الدعوه پای کوهی نشسته بود
که به کوه نظری انداخت
و از اونجا که با خدا خیلی دوست بود
گفت: خدایا این کوه رو برام تبدیل به طلا کن
دریک چشم بر هم زدن کوه تبدیل به طلا شد
مرد از دیدن این همه طلا به وجد آمد ودعا کرد:
خدایا کور بشه هر کسی که از تو کم بخواد
در همان لحظه هر دو چشم مرد کور شد
ناگهان مرد به خودش اومد
جک جدید و خنده دار جدیدترین جک های باحال و خنده دار 93 سری جدیدترین استاتوس ها و جک های فارسی
و چشم دلش باز شد و گفت:
چقدر من احمقم که فکر کردم از خدا خیلی زیاد خواستم
داستان کوتاه